جدول جو
جدول جو

معنی ارنگ مرنگ - جستجوی لغت در جدول جو

ارنگ مرنگ
از انواع بازی های بومی پسرانه استبازی کنان برای بازی از
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رنگ رنگ
تصویر رنگ رنگ
رنگ به رنگ، رنگارنگ، گوناگون، برای مثال هم از آشتی راندم و هم ز جنگ / سخن گفتم از هر یکی رنگ رنگ (فردوسی - ۳/۲۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
ناحیتی است از تبت بهندوستان و چینستان پیوسته و اندر تبت ناحیتی از این درویش تر نیست. جای ایشان در خیمه هاست و خواستۀ ایشان گوسپند است و خاقان تبت از ایشان سرگزیت ستاند ببدل خراج، و این ناحیت یک ماه راه است اندر یکماهه، گویند بر کوههای وی معدن زر است و اندر وی پارۀ زر یابند چند سر گوسپند بیک پاره، و هرکه از آن زر برگیرد و بخانه برد، مرگ اندر آن خانه افتد تا آنگه که آن زر بجای خود بازبرند. (از حدود العالم چ ستوده ص 73). و رجوع به ص 25 همان کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(رَ بِ رَ)
رنگارنگ. به لونهای مختلف. به رنگهای گوناگون. متلون. به انواع و اقسام مختلف:
شعر بی رنگ ولیکن شعرا رنگ برنگ
همه چون دیو دوان و همه شنگند و مشنگ.
قریعالدهر
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ)
رنگارنگ. رنگ برنگ. به لونهای مختلف. به رنگهای گوناگون. ملون به الوان مختلف. گوناگون:
از باد روی خوید چو آب است موج موج
وز نوسه پشت ابر چو جزع است رنگ رنگ.
خسروانی.
هم از آشتی راندم و هم ز جنگ
سخن گفتم از هر دری رنگ رنگ.
فردوسی.
ز اسب و ستام و ز خفتان جنگ
ز یاقوت و هر گوهر رنگ رنگ.
فردوسی.
همان جوشن خویش و خفتان جنگ
به خروارها دیبۀ رنگ رنگ.
اسدی.
سیاهبرگ گل رنگ رنگ گوناگون
ز باد مشکین برهم زنان علم بعلم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رنگ برنگ
تصویر رنگ برنگ
رنگارنگ گوناگون، نوع بنوع جورواجور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ رنگ
تصویر رنگ رنگ
رنگارنگ رنگبرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ رنگ
تصویر رنگ رنگ
((~. ~))
رنگارنگ، جورواجور
فرهنگ فارسی معین
آوای مداوم زنگ چهار پایان
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بازی های بومی
فرهنگ گویش مازندرانی