ناحیتی است از تبت بهندوستان و چینستان پیوسته و اندر تبت ناحیتی از این درویش تر نیست. جای ایشان در خیمه هاست و خواستۀ ایشان گوسپند است و خاقان تبت از ایشان سرگزیت ستاند ببدل خراج، و این ناحیت یک ماه راه است اندر یکماهه، گویند بر کوههای وی معدن زر است و اندر وی پارۀ زر یابند چند سر گوسپند بیک پاره، و هرکه از آن زر برگیرد و بخانه برد، مرگ اندر آن خانه افتد تا آنگه که آن زر بجای خود بازبرند. (از حدود العالم چ ستوده ص 73). و رجوع به ص 25 همان کتاب شود
ناحیتی است از تبت بهندوستان و چینستان پیوسته و اندر تبت ناحیتی از این درویش تر نیست. جای ایشان در خیمه هاست و خواستۀ ایشان گوسپند است و خاقان تبت از ایشان سرگزیت ستاند ببدل خراج، و این ناحیت یک ماه راه است اندر یکماهه، گویند بر کوههای وی معدن زر است و اندر وی پارۀ زر یابند چند سر گوسپند بیک پاره، و هرکه از آن زر برگیرد و بخانه برد، مرگ اندر آن خانه افتد تا آنگه که آن زر بجای خود بازبرند. (از حدود العالم چ ستوده ص 73). و رجوع به ص 25 همان کتاب شود
رنگارنگ. به لونهای مختلف. به رنگهای گوناگون. متلون. به انواع و اقسام مختلف: شعر بی رنگ ولیکن شعرا رنگ برنگ همه چون دیو دوان و همه شنگند و مشنگ. قریعالدهر
رنگارنگ. به لونهای مختلف. به رنگهای گوناگون. متلون. به انواع و اقسام مختلف: شعر بی رنگ ولیکن شعرا رنگ برنگ همه چون دیو دوان و همه شنگند و مشنگ. قریعالدهر
رنگارنگ. رنگ برنگ. به لونهای مختلف. به رنگهای گوناگون. ملون به الوان مختلف. گوناگون: از باد روی خوید چو آب است موج موج وز نوسه پشت ابر چو جزع است رنگ رنگ. خسروانی. هم از آشتی راندم و هم ز جنگ سخن گفتم از هر دری رنگ رنگ. فردوسی. ز اسب و ستام و ز خفتان جنگ ز یاقوت و هر گوهر رنگ رنگ. فردوسی. همان جوشن خویش و خفتان جنگ به خروارها دیبۀ رنگ رنگ. اسدی. سیاهبرگ گل رنگ رنگ گوناگون ز باد مشکین برهم زنان علم بعلم. سوزنی
رنگارنگ. رنگ برنگ. به لونهای مختلف. به رنگهای گوناگون. ملون به الوان مختلف. گوناگون: از باد روی خوید چو آب است موج موج وز نوسه پشت ابر چو جزع است رنگ رنگ. خسروانی. هم از آشتی راندم و هم ز جنگ سخن گفتم از هر دری رنگ رنگ. فردوسی. ز اسب و ستام و ز خفتان جنگ ز یاقوت و هر گوهر رنگ رنگ. فردوسی. همان جوشن خویش و خفتان جنگ به خروارها دیبۀ رنگ رنگ. اسدی. سیاهبرگ گل رنگ رنگ گوناگون ز باد مشکین برهم زنان علم بعلم. سوزنی